
ماجرايي که در زير ميخوانيد، ماجراي زندگي دختري است که خيلي زود و ناخواسته در سن نوجواني تبديل به يک مادر شده و بعد در سن 18سالگي از خانه فرار کرده و تبديل به يک دختر فراري،يک زن فراري شده است که به مرور زمان دست به خيلي کارها زده و خيلي خطاها را انجام داده است. تلخ و دردناک است براي هرکس که بخواند ولي چه کنيم که نميشود چشم به روي اين چيزها بست.
نام: ف – م
سن :23 ساله
تحصيلات: چهارم ابتدايي
جرم: فساد در حاشيه شهر
اين خلاصه پرونده زني است که او را همراه ماموري ...

دختر مريم خانم نفر اول کنکور شده است! پسر اکبر آقا يک فروشگاه زده از اينجا تا آنجا! دختر عمهمان با پولهايش ماشين خريده و پسر خالهمان توانسته زن بگيرد! همکارمان توانسته توي شرکت بشود معاون رئيس و رفيقمان هم همين چند روز پيش مدرک دکتراي خودش را از خارج گرفته است! اما ما نه پول داريم، نه توانستيم مدرک دکتراي بگيريم، نه استعداد نفر اول کنکور شدن را داشتيم و... وقتي مينشينيم و فکر ميکنيم ديگران چه استعدادهايي دارند و ما نداريم ديگران به چه چيزهايي دست پيدا کرده اند و ما نتوانستهايم به آنها برسيم، داريم خودمان را با بقيه مقايسه مي کنيم. مقايسه کردن با ديگران تا يک مقدار کوچک خوب است اما بعد به بهانه خوب شدن دست به تقليد زدن ميزنيم. آن وقت تقليد از در و همسايه و فک و فاميل ميشود يکي از کارهاي اصلي ما! به همين دليل ميگويند مقايسه کردن چندان هم خوب نيست.
ادامه مطلب رو حتما بخونید