دختر مريم خانم نفر اول کنکور شده است! پسر اکبر آقا يک فروشگاه زده از اينجا تا آنجا! دختر عمهمان با پولهايش ماشين خريده و پسر خالهمان توانسته زن بگيرد! همکارمان توانسته توي شرکت بشود معاون رئيس و رفيقمان هم همين چند روز پيش مدرک دکتراي خودش را از خارج گرفته است! اما ما نه پول داريم، نه توانستيم مدرک دکتراي بگيريم، نه استعداد نفر اول کنکور شدن را داشتيم و... وقتي مينشينيم و فکر ميکنيم ديگران چه استعدادهايي دارند و ما نداريم ديگران به چه چيزهايي دست پيدا کرده اند و ما نتوانستهايم به آنها برسيم، داريم خودمان را با بقيه مقايسه مي کنيم. مقايسه کردن با ديگران تا يک مقدار کوچک خوب است اما بعد به بهانه خوب شدن دست به تقليد زدن ميزنيم. آن وقت تقليد از در و همسايه و فک و فاميل ميشود يکي از کارهاي اصلي ما! به همين دليل ميگويند مقايسه کردن چندان هم خوب نيست.
آدمها براي تعيين اهداف و مسير زندگيشان دست به ارزيابي خودشان ميزنند و براي اين ارزيابي هم دائم خودشان را با اطرافيان مقايسه ميکنند. اين مقايسه کردن درست است که گاهي باعث ايجاد انگيزه در زندگي ما ميشود اما هميشه اثر مطلوبي روي ما نميگذارد، چون وقتي در همه موارد شروع کنيم به مقايسه کردن دست به تقليد از ديگران ميزنيم و آن وقت به جاي آن که خودمان باشيم، بيشتر شبيه ديگران زندگي ميکنيم. اين وسط افرادي هم هستند که به شدت دوست دارند بقيه مثل آنها فکر کنند و مثل آنها زندگي کنند براي همين دائم به ديگران ميگويند که چه طور باشيد و چگونه زندگي کنيد و مدلهاي تقليد کردن را در اختيارشان ميگذارند. آن وقت ديگر ما خودمان نيستيم و اختيار فکر کردن و انتخاب کردن را از خودمان ميگيريم و شبيه افراد ديگر ميشويم. مقايسه کردن زيادي باعث ميشود ما به استعدادها و تواناييهاي واقعي خودمان بيتوجه شويم و آنها را بي ارزش بدانيم و به دنبال داشتههاي ديگران باشيم. چون ما معمولا در مواردي خودمان را با ديگران مقايسه ميکنيم که از توانايي يا استعداد کسي خوشمان بيايد، آن وقت بدون توجه به اين نکته که شايد افکار و عقايد او برخاسته از تواناييهاي خودش است و شخصي است، خودمان را شبيه آنها ميسازيم. البته تقليد نکردن و مقايسه نکردن به معني اين نيست که ما ناسازگار باشيم، چون آدمهاي ناسازگار به نظرات ديگران توجه ميکنند اما برخلاف آن حرکت ميکنند. حرکت درست در زندگي زماني است که ما از تجربه ديگران تنها درس بگيريم و آن وقت بر اساس افکار و احساسات و عقايد دروني خودمان زندگي کنيم.
وابسته ديگران بودن و تقليد کردن از اطرافيانمان اصلا چيز خوبي نيست براي اين که شما بتوانيد هويت مستقل و شخصي داشته باشيد و هر روز زندگيتان بر مبناي افکار و عقايد افراد مختلف تغيير نکند بايد راهکارهايي را بهکار بگيريد که به شما کمک کند خودتان باشيد و مستقل عمل کنيد. فعلا اين چند راهکار پيشنهادي ما را داشته باشيد تا شايد بتوانيد کمتر دست به مقايسه بزنيد و مستقلتر عمل کنيد:
قبل از هر چيزي بايد درک کنيد که شما يک فرد مستقل هستيد با مجموعه ويژگيهاي منحصر به فرد که تنها مخصوص خود شماست که کس ديگري ندارد و سعي کنيد با در نظر گرفتن شرايط اجتماعي به دنبال رضايت شخصي خودتان از زندگي باشيد. براي کسب رضايت شخصي فعاليتها و برنامههايي را پيدا کنيد که باعث رضايت شما ميشود نه باعث خشنودي ديگران! چيزهايي که به شما انگيزه و نشاط در زندگي ميدهد و بر مبناي افکار و عقايد شخصي شما ميباشد. البته شما ميتوانيد فعاليتهايي را هم که بهطور مشترک باعث رضايت شما و رضايت ديگران ميشود را در نظر بگيريد و انجام دهيد.
ميتوانيد به زندگي افراد موفق و بزرگي که در تاريخ وجود دارند سري بزنيد و ببينيد که آنها چه طور توانستهاند با تأکيد بر عقايد و نظرات خود پلههاي موفقيت را طي کنند. به اينهم توجه کنيد که آنها با احساس تنهايي خود در عقايد و نظراتشان غلبه کردهاند. چون خيلي از ما آدمها به خاطر اين که ديگران افکار و عقايد ما را ندارند و احساس تنهايي ميکنيم بي خيال افکارمان ميشويم و از آن ميگذريم.
يک قيچي برداريد و تمام جملات و افکار دروني را که دائم به شما سرکوب ميزند و باعث مقايسه کردن ميشود اصلاح کنيد. اين جملات باعث ميشود که شما افراد ضعيف و ناتواني جلوه داده شويد، بعضي وقتها اطرافيانمان هم با استفاده از اين جملات فاتحه روح و فکر و نظرات ما را ميخوانند مثلا وقتي به ما ميگويند چرا مثل بقيه فکر نميکني؟! اين چه افکاري است که تو داري؟! چرا نمي تواني مثل بقيه رفتار کني؟ يا اگر همه شبيه شما رفتار کنند چه ميشود... شما را دچار شک و ترديد ميکنند تا به نظرات ديگران بيشتر از خودتان توجه کنيد. روانشناسان معتقدند که خيلي از والدين ما در دوران کودکي با مقايسه کردن ما و ترور افکار و عقايدمان ما را به خودمان بياعتماد کردهاند، مثلا وقتي ميگويند کاش تو مثل فلاني بودي! اين فکر را در کودک رشد ميدهد که والدينش از آن چه خودش هست راضي نيستند آن وقت يعني سعي کند که شبيه ديگران باشد. يا حتي جامعه هم گاهي به ما اجازه اين را نميدهد که ما خودمان باشيم، مثلا وقتي دوست داريم گريه کنيم، به ما اجازه نميدهند و... آن وقت ابراز خيلي از احساسات را براي ما ممنوع ميکنند.
خودتان و افکار و احساسات و نظرات خود را دست کم نگيريد اگر زيادي به خلاقيتها و ويژگيهاي ديگران توجه کنيد نسبت به خودتان و تواناييهايتان بيتوجه ميشويد و ناخودآگاه بيخيال فکر کردن ميشويد چون آن وقت فکر کردن خود را بينتيجه و بيفايده ميدانيد و تبديل ميشويد به يک آدم منفعل که چشم و گوش و دهانش به نظرات و افکار ديگران است و از خود هيچ چيز ندارد.
آدمهايي که دائم دست به مقايسه شما با ديگران ميزنند ميخواهند شما آنچه هستيد نباشيد، بنابراين حرفهاي آنان را گوش دهيد و ضعفهاي خودتان را شناسايي کنيد، اما جوگير نشويد و بر احساس و فکر خود در مورد انجام کار درست، تاکيد کنيد. به افرادي که شما را با ديگران مقايسه ميکنند يادآوري کنيد که شما با بقيه فرق داريد، چون شما ويژگيهاي خاص خودتان را داريد و ديگران هم ويژگيهاي خودشان را و اصلا قابل مقايسه نيستيد.
سعي کنيد خودتان را با همين تواناييها و نظرات دوست داشته باشيد و قهرمان خودتان باشيد و به دنبال قهرمان ديگري نباشيد. براي موفقيتها و دستاوردهاي ديگران ارزش قائل شويد اما بر منحصر به فرد بودن خود تاکيد کنيد و به آن بباليد و سعي نکنيد ارزشهاي خود را با ديگران مقايسه کنيد و ارزيابي کنيد.
نظرات شما عزیزان: